پشت بام دل من

از هرچی

پشت بام دل من

از هرچی

تولدم مبارک

 

 

به نام خداوند بزرگ 

 

 با سلام دوستان عزیز خیلی دلم براتون تنگ شده ...خیلی وقته چیزی ننوشتم  شرمنده امروز یازده اسفنده و ۸ اسفند تولدم بود نمیدونم باید خوشحال بودم یا ناراحت...چون که دیگه بیست سالم شد... 

یادمه داداشی که ۲۰ سالش شد بهش تبریک گفتم اون موقع ده سالم بود اونقدر عدد بیست واسم بزرگ بود که ظرفیت گنجوندنشو تو ذهنم نداشتم فک میکردم ۲۰ سال فقط واسه داداشی و کسایی که بزرگ هستند و به این نتیجه رسیده بودم من نمی تونم بیست ساله بشم... شاید فک میکردم لیاقتشو ندارم ولی خوب دقت میکنم مساله فاصله سنی باعث چنین چیزی میشه...  

حالا از اونا بگذریم دو دهه از زندگی پربار یا بی بارمون گذشت ولی من فک میکنم همون بچه ام که هنوز مامانیه چون که بچه آخری هستم... با اینکه دانشجویی در یک شهر غریب و تنها هستم ولی خودم رفت وآمد میکنم خودم خرید میکنم و خودم کارهای بانکی و اداری انجام میدم ولی احساس استقلال نمی کنم شاید به این دلیل باشه که به خودم حق استقلال رو ندادم...